ویژگیهای جغرافیایی شهرستان چالوس و شگفتیهایی که خداوند بزرگ در این محدوده خلق نمود تا حدودی در مبحث «پدیداری شهرستان چالوس» «چالوس در یک نگاه» و «جغرافیایی چالوس» برشمرده شد. ولی بحث گردشگری در محدودهی شهر چالوس و حوزهی سیطرهی فرهنگی و خدمترسانیاش چنان وسیع است که به طور قطع و یقین نگارش کتابی پرحجم را طلب میکند. درخت به درخت، کوه به کوه و دره به دره چالوس را خصوصیاتی است که در صورت معرفی میتواند این شهرستان را بهشت جهانگردان جهان کند. چشمهسارها، آبشارها، قلل پر ارتفاع، یخچالهای طبیعی، غارها، شاخههای متعدد رودخانهی سردآب رود و چالوس رود، جنگلهای انبوه، تنوع گیاهی، گیاهان پر تعداد دارویی، معادن کمنظیر، غارهای نامکشوف متعدد، بقاع متبرکهی امامزادهگان، گذرگاهها، صخرههای برکشیدهی شگفتآور، گسلهای خوفناک نامکشوف، سنگ نبشتهها، راههای باستانی، موسیقی، ادبیات شبانی، ضربالمثلها، فرهنگ شفاهی مردم به طور کلی، تنوع جانوران وحشی و اهلی- نژادهای حیوانات اهلی، دریاچههای دایمی و فصلی و ... همه و همه زمینههایی هستند که در صورت مکانیابی، شناسایی و معرفی میتوانند جهان گردانی را در قالب طبیعت گرد از گوشه گوشهی دنیا به سودای یک دم تماشا بدینجا کشانیده و درآمد سرشاری معادل چاههای گاز و نفت و الماس و طلا بدست آورد، اگر در گوشهای ازشبهجزیرهی عربستان محدودهی کوچکی چون دبی با صرف هزینهی صد هزار میلیاردی نتوانست به اندازهی ذرهای از ویژگیهای طبیعی این جغرافیای شگفت انگیز را به طور مصنوعی پدید آورد ولی با همان اندک، توانست درآمدهای دهها میلیاردی ایجاد کند، ما با بهره نگرفتن از این استعداد خدادادی به همان نسبت خود را از مواهب آن محروم کردهایم. شهرستان چالوس به دلیل کمعرض بودن قسمت جلگهای هرگز در زمینهی کشاورزی تولید انبوه و وفوری نداشته است. همان جلگه باریکهی موجود نیز اکنون رویشگاه ویلاها شده، کشت و کار در آن به افسانهها پیوست و در قسمت میانبند و کوهستان که گلهداری و کشت گندم مرسوم بود، اولی به دلیل سنتی بودن و دومی به دلیل شیب تند و عدم قابلیت ویژگیهای بهرهگیری از روش مکانیزه یا به کلی نابود شده و یا نفسهایش به شماره افتاده است، جوانهای با استعداد و تحصیل کردهی این شهرستان بناچار رنج مهاجرت را بر خود هموار کرده از جزایر و شهرها و مناطق آزاد جنوبی کشور تا حواشی شهرهای مهاجرپذیری چون تهران وکرج پراکنده شدند و انبوهی دیگر عمر میخواهند و به قول خود روزگار خطخطی میکنند، غافل از اینکه بر فراز گنجینهای زیستگاه دارند و همانند انسانهایی هستند که خوشمزهترین غذاهای دنیا و مائدههای بهشتی را در پیش روی آنها بر میزی چیده ولی دستهای آنها را بسته و بر دهان آنان برچسبی چسبانیده باشند تا نخورند و نیاشامند و فقط بنگرند و حسرت ببرند. توجه به امر گردشگری در چالوس به خوبی میتواند این شهر را از ثروت سرشار کند و درخت بی قوارهی بیکاری را از بیخ و بن براندازد. جاذبههای گردشگری چالوس فراتر از آن است که در بروشورهایی تعدادی از ساختمانهای بنا شده در یک قرن اخیر را از مظاهر آن برشماریم که از قضا گردشگران یا حتی ساکنین چالوس را در آنها راهی نیست. بگذار از چشمهسارهایی بگوییم که هفت قلو و ده قلو از دل سنگها میجوشند، چشمهسارهایی دیگر که فقط روزها روانند و میجوشند، اما شبها خشک میشوند (براستی راز این اتفاق نادر چیست) دریاچههایی که بر قلهها جایگاه دارند و دمای آنها در نقطهی ذوب است و به صورت مذاب رخ نشان میدهند و بدین دلیل شگفتیها برمیانگیزند، درختانی که سر به آسمان میسایند، گیاهان دارویی ارزشمندی که میتوانند در صورت جمعآوری و باز تولید، رهآورد و سوغات بینظیری برای طبیعتگردان و نوشدارو برای دردمندان باشند، شناخت و معرفی این همه امکان خدادادی متولی و بودجهای طلب میکند که از توان و همت فردی خارج است. با این همه در اینجا با ذکر چند مورد از موارد خدا داده در اطراف شهر چالوس به اختصار و اجمال اکتفا کرده در صورت همت مسئولان محترم و تخصیص بودجه آمادگی خود را برای معرفی بخش اعظمی از این شگفتیها اعلام میدارد.
بناهای تاریخی در چالوس
ابنیهای که دارای ارزش تاریخی و اهمیت گردشگری باشند تماما غیر کهن و جدیدالاحداث هستند. این بناها به ابتدای قرن حاضر (از 1300 تا 1390 ﻫ .ش) فراتر نمیرود. اماکنی چون کاخ چای خوران واقع در سمت جنوبی شهر چالوس که اکنون در اختیار ادارهی میراث فرهنگی و گردشگری است. ساختمان هتل پهلوی سابق که اکنون با نام درمانگاه امام رضا (ع) فعالیت میکند. ویلاهای ساحل شرقی چالوس رود واقع در محوطهی پشتی ادارهی سازمان جنگل و مراتع، پل فلزی(آهنی پل) لنگهی شمال شرقی، ساختمان آموزش و پرورش در سمت شرقی میدان معلم، کاخ شاه چشمه واقع در سمت جنوبی پارک جنگلی فین (فیان) مجموعه بناهای متعلق به کارخانهی حریربافی سابق، کاخ شمس واقع در سمت جنوبی شهر چالوس و بر فراز تپهای در سمت شمالی جنگل ورگاویج که اکنون در اختیار پادگان است. دبستان پروین اعتصامی، حمام نمره معروف به حمام کلانی که خراب شده و دیگر وجود خارجی ندارد.
کاخ« مادر» واقع در روستای مازوپشته که دراختیار بنیاد شهید است.
گذرگاهها:
گذرگاهی واقع در نبش ورودی خیابان آیتاله غفاری قرار دارد که اکنون ساختمان انتقال خون در آنجا بنا گردیده است معروف است که این گذرگاه مقبرهی همسر بویه و مادر علی،حسن و احمد است .این سه فرزند شایسته و دلاور ایرانی توانستند در برههای تاریک از تاریخ ایران علم استقلال برافرازند و با فتح بغداد مرکز خلافت عباسی انتقام خون فرزندان شایستهی ایرانی، از ابومسلم خراسانی تا المقنع، استاد سیس، مازیار، افشین، بابک و خاندانهای دهقانی همچون: برمکیان، راوندیان... و خونیان و زندانبانان تمامی ائمه از امام هفتم تا یازدهم را بگیرند و پرچم سبز علوی را علم کنند. با فتح بغداد بدست با کفایت احمد توسط خلیفهی اسیر و مطیع، به معزالدوله ملقب گردیده بود برای اولین بار درماذنه هاموج نوای «اشهد ان امیرالمومنین علیاولیاله» با آسمان برخاست و مراسم عزاداری و تعزیهخوانی برای شهدای کربلا پژواکی پدید آورد که چهار ستون بدن سفاکان دوران را به لرزه درآورد و زهره بر آنان آب نمود.
بر فراز این مقبره درختی کهن سال با عمری چند صد ساله وجود داشت که بنا به نظر آقای افرازیده نمایندهی وقت شهرستان چالوس و نوشهر، در مجلس شورای اسلامی قطع و به جایش سازمان انتقال خون بنا گردید. از دیر باز رسم شده بود که زنان چالوسی شبهای جمعه در زیر این درخت شمع افروخته و دختران به شاخههایش پارچهی سبز گره میزدند تا گره از بخت بگشایند، ایشان که گمان برده بود اینان به درخت توسل میجویند و آن را صاحب کرامات میپندارند، جهت اثبات ناتوانی درخت و خرافهزدایی از ذهن عموم، از بن بر انداختن مظهر شرک را وجههی همت خود قرار داد و اقدام به قطع آن نمود.
بنای ساختمان انتقال خون در این مکان کاری شایسته بود اما وقتی این کار کارستان میشد که ساختمان یاد بودی به شکل سمبلیک بر فراز مقبرهی این مادر شایسته بنا میگردید تا زیارتگاه عاشقان تبار علوی باشد.
گذرگاه سیده خدیجه: این گذرگاه در حد فاصل بین دو روستای جیر خرمنه در سمت غربی کمربندی چالوس کلارآباد واقع شده. وجود قبرستانی کهنه، درختانی کهن سال و بلند قامت از ویژگی های این گذرگاه هستند. مقبرهی سیده، مکانی معلوم در گورستان ندارد.
گذرگاه شهرقلت: گذرگاه شهرقلت زمینی است به مساحت تقریبی 2000 متر مربع که قبرستانی بسیار دیر سال در آنجا وجود دارد. درختانی کهن سال از نوع کرات، کرزل (ممرز)، سیاه ماز و شمشاد آنجا را تحت پوشش گرفته است. معروف است که این گذرگاه در گذشتههایی نه چندان دور کنام شیر و ببر مازندران بود. پیران مقیم در روستاهای اطراف این گذرگاه، از کرامات اشخاص قدسی مدفون در آن همچنین از ببرهایی که در آنجا زیستگاه داشته و بنا به باور آنها نگهبان این مکان مقدس بودند قصهها بر ذهن و زبان داشتند. گذرگاه «شهر قلت» در سمت شرقی روستای جیرتجنکلا قرار دارد و تاکنون نیز از این مکان به عنوان قبرستان استفاده میشود. از دیگر ویژگیهای این مکان وجود درختان شمشاد کهن سالی است که به باور چوبشناسان عمری فراتر از هزار سال دارند اما به دلیل عدم محافظت در شرف نابودی و خشک شدن هستند. در صورتی که این درختان شمشاد که شاهدان بی طرف گذر زمانهای دور و دراز بودند مورد محافظت قرار گیرند میتوانند هدفی مورد علاقه برای گردش گران از نوع طبیعت گرد آن باشند.
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
یوسف رضا: قبرستان و گلزار شهدای چالوس که از دیرینگی برخوردار و معروف است. دکتر منوچهر ستوده درجلد سوم کتاب«از آستاراتا استار باد» آورده است: بقعهای به نام یوسف رضا در گورستان عمومی چالوس وجود داشت. این بقعه که نسبتا قدیمی بود، سیلاب رودخانهی چالوس آن را کنده و از میان برد.
مرقد مادر ثائر علوی:
به گزارش ابن اسفندیار(تاریخ تبرستان ج 1،ص299و300) پس از آن که ابوالفضل ثائر علوی در چالوس مستقر شد و مردم بر او جمع شدند، خبر به حسن بویه در ری رسید. ابن عمید را به یاری علیبنکامه فرستاد، اما لشکر آلبویه شکست خورد. ثائر علوی، مادر رنجور خود را در ری گذاشته بود وفات یافت. حسن بویه در تابوت نهاد، جنان که رسم ملوک باشد به خوبتر وجهی به آمل فرستاد. ثائر علوی جسد مادر را به چالوس فرستاد و دفن کردند. مدفن او جایی جز گورستان عمومی نبود.
امام زادهها:
آمار امام زادههایی که در سطح شهرستان به خصوص در میان بند و کوهستان پراکندهاند پر تعداد است. این اماکن شریف در سال های اخیر مورد توجه بیشتر مسئولان قرار گرفته و اقداماتی برای مرمت این بقاع متبرکه فراهم آمد. نزدیکترین این معصوم زادهگان به شهر چالوس دو امامزاده در سمت غربی شهر در روستاهای «ایندس زات= زوات شرق» و «اوندس زات= زوات غرب» قرار دارند.
بقعهی سید محمد(س)
امام زادهی ذوات شرق سید محمد نام دارد. از سادات حسینی است. بنای بر ساخته بر این مقبره نه ترک است که از مصالحی چون سنگ و گچ ساخته شد. اضلاعش، همه هم اندازه هستند به غیر از ضلعی که درب ورودی در آن گشوده شد.این بنا بامی کلاه درویشی بر سر دارد که بسیار زیباست و بغیر از درب ورودی دو دریچه در سمت شمال و جنوب دارد که درون سازه را نور افشان میکند. قبرستانی کهن این بقعه را احاطه کرده است و کل محوطه تحت پوشش درختان بلند قامتی از جنس مازو، کرات، ممرز و احیانا اوجا و گردو قرار دارد
بقعهی حضرات امامزاده قاسم و حلیمه خاتون(س)
در سمت شمالی قبرستانی دیر سال در زوات غرب سازهای با سبک معماری معمول در کلارستاق، ساخته شده که مدفن شریف این خواهر و برادر است. موضوع قابل ذکر در خصوص این بنا، نجاری سقف و قطر تیر اصلی و ستون میانی است که به لحاظ حجیم بودن تماشایی است. محوطهی این گورستان را نیز همانند خصوصیات مشترک همهی گورستانها در شمال، درختان بلند قامت و سالمند در پوشش گرفتهاند.
گفتم ملکا تو را کجا جویم من وز خلعت تو وصف، کجا گویم من؟
گفتا که مرا مجوی به عرش و به بهشت نزد دل خود، که نزد دل پویم من
(شهید عینالقضات همدانی)
1- درخت شمشاد بسیار کهنسالی که قطر ساقهی آن به یکصدو هفتاد سانتیمتر میرسد، نظیر چنین درختی از نوع شمشاد در میان محوطهی دیگر بقاع منطقه وجود ندارد. با توجه به کندی رشد این گونهی گیاهی قطعا این درخت عمری چندصد ساله را تجربه کرده است.
2- سنگنوشتهای خوش نقش واقع در قبرستان کهن پیرامون بارگاه امامزاده قاسم و حلیمه خاتون
زیارت نامهها
اماکنی پر رمز و راز هستند که هیچ سازهای معماری شده آنها را شاخص نمیکند. زیارتنامهها بر خلاف اسم خود هیچ سنخیتی با نامه هم ندارند بلکه چینههایی سنگی هستند که چیدمانی مخروطی شکل دارند و چینندهای مشخص هم ندارند. بنظر میرسد این چینهها که بدون هیچ استثنایی در کنار عبورگاهها و بر فراز گردنهها و بلندیها قرار داشتند و مناطق مسلطی از نظر گاه نظامی بودند که از آن نقاط به قلاع دور و نزدیک امکان پیامرسانی توسط مخبرین محلی وجود داشته است. قابل ذکر است که نیروهای نظامی مستقر در قلاع این منطقه که آخرین بار در اختیار فرقهی اسماعیلیه بود، عبور و مرور کاروانها و نیروهای مهاجم را توسط مخبرین محلی که در هیئت چوپانان و دهقانان محلی بودند کنترل میکردند. شیوهی کار بدین صورت بود که هر روز یا در صورت آرامش هر هفته این عناصر وابسته از این نقاط گزارشهای خود را به و وسیلهی آتش و دود به اطلاع فرماندهی و داعیان قلعه نشین، با شیوههایی خاص میرسانیدند که گرفتن بالاپوش نمدی (کلک) بر روی آتش و برداشتن آن در تکراری مکرر که باعث قلمبه قلمبه شدن دود میگردید و هر قلمبه یا زمان انجام آن پیامی شبیه مورس را قابل دریافت مینمود که مفهومی از وجود امنیت یا تهاجم را در بر داشت...کاربرد دیگر این زیارتنامهها این بود که گشتیهای خودی با عبور از آن منطقه سنگی یا علامتی بر آن افزوده یا از آن کم میکردند و به این وسیله کنترل خود را به اطلاع گروه بعدی میرسانیدند. این چینههای سنگی بعدها کاربری ویژهی خود را یافت و وجود آن منحصر به آن شد که بیننده بپندارد، در جغرافیای اطراف زیارتنامه، حتما امامزادهای در دوردستها وجود دارد که اگر هوا صاف باشد و خوب نگریسته شود دیده میشود، باید سنگی بر چینه افزود و رو به آن تعظیم نمود، در صورتی که گاه نماز فرا رسیده باشد حوالی زیارتنامه را برای اقامهی نماز برگزیند که متبرک است. اکنون زیارتنامهها حتی این آخرین پیام را نیز به مقصدی نمیرسانند چرا که دیگر وجود خارجی ندارند. یا به دلیل عبور جادههای روستایی در زیر خاک مدفون شدند یا توسط گنج جویان غیر مجاز سنگهایش پراکنده شد. اندکی از آنها در نقاط کوهستان چالوس باقی مانده که به دلایل بر شمرده شده دارای اهمیت تاریخی و عقیدتی هستند و به عنوان اثری ملموس و دیرین، کنجکاوی گردشگران را برمیانگیزند. بر مسئولان است در حفظ آن بکوشند و ویژگی تاریخیاش را به عنوان یک نماد دستکم نگیرند.
اماکن تاریخی ما فقط کاخهای سوختهی تخت جمشید و شوش و... نیستند، ارزش و اهمیت آنها محفوظ اما آنها پیوسته مفهوم شکست را در مقابل دشمن مهاجم برای ما تداعی میکنند و این نمادها مفهوم مقاومت و ایستادگی را هرگز مباد که به این چینههای سنگی ساده به چشم حقارت بنگریم، برای حاصل شدن چنین هدفی باید بی آنکه چشم سر را ببندیم حتما چشم دل را نیز به یاوری بخواهیم.
آببندی مخزنی، تازه احداث شده بر سردآبرود، آنجا که این رودخانه سر از عمق گسل بدر کرده و چشم بر روی دشت باز میگشاید فرصتی پیش آورد تا تفرجگاهی پدید آید که تابستانها در آنجا غلغلهای برپا شود. یک دهه پیش از این پای هیچ مسافری بدانجا گشوده نمیشد، به جای غلغلهی مسافران و گردشگران صدایی اگر در فضا میپیچید شاید حاصل کوبش تبر هیزمشکنان بر تن و جان درختان بود یا صدای زنگ و زنگولهی گاوان و بزان، اگر هیچکدام از اینها نبود حتما صدای زوزهی شغال، گرگ، غرش پلنگ یا هرای عقاب و شاهین بود که پردهی گوش را میلرزانید. اما اکنون به لطف حضور تفرجگران زمینهای مساعد برای امور خدماتی پدید آمد، آژانسهای تاکسیرانی، مغازههایی که در سالهای اخیر گشوده شد، چایخانهها و ... مشاغلی هستند که رونق گرفتند. ساکنان دو سوی سد مخزنی به خوبی میدانند که این مواهب حاصل احداث آبند است و بیشتر و بهتر از آن واقفند که اگر مناطق زیبای اطراف سد که اهمیت گردشگری دارند بر رونق آنجا افزوده و زمینهی حضور گردشگران بیشتری را فراهم خواهد کرد. از جملهی این جاذبهها غاری است که تاکنون عمق آن نامکشوف مانده است. نگارنده از همان بدو تاسیس سد مخزنی و گشوده شدن پای اولین گردشگران این غار را در نشریهای محلی معرفی کرده و چون در اول مرتع قدیمی جیز چال قرار داشت نام آن را «جیز غار» نهاده بودم.
جیز غار در کجاست؟
در سمت جنوب غربی سد و رودخانهی سرداب رود که بلافاصله پس از خروج از عمق جنگل و سنگ لاخ پای به دشت میگذارد روستای ذوات را به دو قسمت شرق و غرب تقسیم میکند در فاصلهای نه چندان دور، غاری دهن میگشاید که ورودی آن در عمق جنگل به چشم نمیآید. دهانهی غار را درختان انبوه استتار کردهاند.
با اینکه دو راه مال رو در دو سوی آن قرار دارد و از دیر باز تاکنون سرگالشان، هیزمشکنان و حشمداران از آنجا عبور میکردند و اطراف آن چراگاه احشام آنان بود کمتر کسی از وجود آن آگاهی داشت، شاید عدم معروفیت آن به دلیل آن بود که بزرگترها از خوف فرو افتادن کودکان و نوجوانان به عمق آن، از شناساندن و معروفیتش خود داری میکردند. درب غار اندکی فرو رفتگی دارد و در روزهای بارانی، هرز آبهای دامنهها به درونش سرازیر میگردد، زلالی چشمهای که در پایین دست این غار و در کنار رودخانه میجوشد به خوبی ثابت میکند که از حوضچهی کف آن سرچشمه میگیرد و چاههایی که در اطراف آن دهان گشودهاند حکایت از آن دارند که این غار دارای تالارهای وسیعی میباشد. دهانهی ورودی غار پس از چند متر، دوشاخه میشود. شاخهای در سمت غربی و شاخهی دیگر به سمت شرق راه میگشاید و بلافاصله در تاریکی و ظلمات فرو میروند.
این غار متاسفانه به دلیل معرفی نشدن توسط عناصر آگاه محلی تاکنون نامکشوف مانده است. فاصلهی آن از رودخانه و آب بند به مقیاس زمان برای کندروترین افراد فقط ده دقیقه فرصت طلب میکند. وجود مناطق بسیار زیبای جنگلی و درهی زیبای «کرم ایوب دره» با آبشارهای پلکانی و حوضچههای پرآبی که به گویش محلی «خدا بسات حمم= حمام خدا بنا نهاده» نامگذاری شدهاند در صورت ایجاد راههای عبوری بیخطر و شناسایی و تامین نور داخل غار میتواند مبدل به بهشت گردشگران طبیعتگرد شود و با شهرت جهانی یافتن درآمد قابل توجهی برای مردم این شهر و متولیان اداری آن ایجاد کند و زمینهی اشتغالزایی مناسبی را پدیدار گرداند. لطفا «جیز غار» را احیا کنید!
کرم ایوب دره
در منتهاالیه سمت خاوری دهانهی سردابرود واقع در سمت جنوبی سد مخزنی زوات، همان جا که رودخانه از عمق گسلی عمیق و جنگلی انبوه سر برون کرده و چهره نشان میدهد، درهای وجود دارد با بستری از سنگ آهک که آبشاری به صورت پلکانی از سمت شمالی دره فرو ریخته به سرداب رود میپیوندد. از خصوصیات این آبشارهای پلکانی آن است که نرم و لغزنده از بستر سنگی خود لیز خورده در محل فرود، به حوضچههایی فرو میریزند که پیش از این مردم منطقه بدانها نام «خدا بسات حمم= حمام خدا ساخته» دادهاند. وجه تسمیهاش بدان دلیل است که این حوضچهها، شباهت بسیاری به خزینههای حمامهای قدیمی دارند، و وجود وانهایی که چرخش آب در آنها چشم بیننده را خیره میکند. در بسیاری از مواقع و در گذشتههایی نه چندان دور شناگران محلی، چوپانان و سرگالشان در درون این وانها غوطه میخوردند و چون در پدیداری آنها دست انسان دخالت نداشت، شنا و استحمام در آن را ثواب و باعث طول عمر میدانستند.
آب جاری در این دره به دلیل آهکی بودن بستر، کمی شیری رنگ است و به هنگام سیلاب زرات معلق در آن بیشتر شده اما در مواقع عادی زلال و قابل نوشش است. از خصوصیات این دره آن است که در سراسر زمستان دو سویش تحت پوشش گل پامچال و بنفشه است، علاوه بر آن درختان بلند قامت انجیلی و ممرز با شاخههای درهم تنیده، این دره را در پناه سایه سار خود از گرمای تابستان و سرمای زمستان مصون نگه میدارد. رنگ سرخ، ارغوانی و زرد درخت انجیلی از اواخر تابستان تا ابتدای فروردین جنگل کرم ایوب دره را کاملا رنگین میکند و بوی بنفشه چون نافهی آهوی دشت ختن این دره را آکنده از مشک و گلاب مینماید.
کرم ایوب دره از آن روی بدین نام نامی شد که در پهنهی سنگهای صاف مسیر خود تکه پارههایی از فسیلها و خاک رس دارد که از ملیونها سال پیش در دل آن گیر افتاده و به اشکال زیبایی درآمدهاند. این گلولههای رسی که گاهی به کرم شباهت دارند توسط رهگذران کنده و به عنوان اسباب بازی به بچهها هدیه داده میشود. به اعتبار اشیاء کرمی شکل موجود، این دره را کرم ایوب دره مینامند.
زیبایی چند وجهی اطراف سد مخزنی زوات شامل: سد، چشمهی زلال چشمه کیله، کرم ایوب دره و آبشارها و حوضچههایش، جیزغار و کم چالهای مرتع جیزچال که بستر ویران قلعهای دیرینه است این منطقه را به لحاظ گردشگری شاخص کرده است. در صورتی که متولیان امر همت گماشته نسبت به شناساندن آن به گردشگران سعی ورزند و شیوهی تردد را بهبود بخشیده در رفاه و آسایش بینندگان اهتمام ورزند میتواند مبدل به بهشت طبیعت گردان (اکوتوریزم) گردد.
در پانزده کیلومتری سمت جنوبی شهر چالوس به هنگامی که مسافران، این شهر را به سمت تهران ترک میکنند و یا به گاهی که از آن سوی البرز به مقصد شمال از جادهی چالوس میگذرند در سمت غربی رودخانه و در فاصلهای پانصد متری از کنار بزرگ راه حفرهای وهمانگیز، هیبت طبیعت چالوس را به رخ میکشد. بیننده به راحتی میتواند با یک نگاه دریابد در آنجا غاری پر رمز و راز وجود دارد که شوق دیدار را دامن میزند. این غار اگر چه در فاصلهای بسیار نزدیک از جاده قرار دارد اما دسترسی به آن به دلیل سخت عبور بودن مسیر ممکن نیست. میتوان گفت که تاکنون شاید فقط چوپانان و صیادان بدان دسترسی داشته و گاهی گشتی به درون آن زده باشند. اگر معبری برای آن احداث کنند بدانگونه که پیش از این برای غار شاهپور در بیشابور کازرون ایجاد کردهاند، قطعا برای بینندگانی از نوع اکوتوریزم پس از طی این مسیر به صورت پیاده خاطرهانگیز و لذت بخش خواهد بود.
مشخصات غار:
با آرمین توپاابراهیمی کسی که به عکاسی و طبیعت گردی عشق میورزد در یک روز زیبای پاییزی به سمت غار حرکت میکنیم. نمای شرقی آن زیبا، پرجاذبه و در عین حال هول انگیز است. فاصلهی پانصدمتری غار تا نوک ترانشهی « بزرگ راه» را شیب تندی دربر گرفته است، طول راه به غیر از این که بوتهزار است پوششی جنگلی نیز در بر دارد اما جنگل انبوه نیست، گونههای گیاهی مسیر به طور عمده از میان سنگلاخ سر برآوردهاند. با کمک گرفتن از شاخه و تنهی این بتهها و درختان خود را به سمت بالا میکشیم. درختانی از نوع داغ داغان (تادانه) ال، آلوچهی جنگلی، لِوَر و بتههایی چون: ورگان، نسترن وحشی، هفت کول و گلهایی چون نرگس وحشی، یاس وحشی همه جا را انباشتهاند.
کنگر و مچه، علفهایی هستند که پوشش غالب گیاهی مسیر را تشکیل میدهند. با رصد کردن این گیاهان و تماشای شمایل چشمنواز آنها خستگی راه را حس نمیکنیم، ناگهان متوجه میشویم که غار پیش روی راه ما دهان گشوده و آمادهی بلعیدن ماست. اندکی درنگ میکنم، کنجکاوانه درون غار را به تماشا میایستیم. اولین چیزی که توجه ما را به خود جلب میکند کوره راه عبور و مرور حیوانات وحشی است که در آن ساعت هیچکدام از آنها در آنجا حضور نداشتند، از شکل رد پاها و وجود ادرار میفهمیم که اینجا اقامت گاه شبانهی آنهاست، پشکل موجود و رد پاها نشانگر وجود حیواناتی سم شکافته از نوع بز کوهی است که شبهای سرد و بارانی زمستان را در آنجا سپری میکنند. کمکم وارد تالار میانی غار میشویم که مرتفعترین قسمت نیز هست. کف غار شیبدار است و مسیر شیب غربی- شرقی است و از اندرونی به طرف بیرون است. طول غار تقریبا 80 متر و عرض آن در محل دهانه حدود 12 متر و در قسمت تالار میانی به 16 متر میرسد. ارتفاع آن از کف در مرتفعترین قسمت به 6 متر میرسد و در انتهای غار به حدود 2 تا 3متر تقلیل مییابد. در سمت شمالی تالار میانی جایگاهی وجود دارد که به نظر میرسد در دور دورهای زمان، توسط انسانها دستکاری شده تا مکانی برای استراحت آماده شود.
تا انتهای تالار میانی هوا عادی و بسیار دل انگیز و با طراوت است اما همینکه از نیمه عبور کنی کاملا سنگینی هوا را حس میکنی. در انتهای غار تنفس مشکل است و بوی بدی شامه را آزار میدهد. در این غار از استالاگتیت و استالاگمیت خبری نیست ولی در سمت شمالی تالار انتهایی در ناحیه سقف به دلیل نشت آب زیباییهایی وجود دارد و اشکال دایرهای و بیضوی چشم نواز است. غار آهکی است و سنگهای فرو ریخته از سقف غار کف را انباشته است.
موقعیت مکانی و سخت عبور بودن راه، باعث شد تا پای انسان کمتر به درون غار راه یابد. درون غار از دستکاریهای انسان مصون مانده است و هیچ اثری از دود گرفتگی وجود اجاق آتش یا خاکستر در هیچ کجای آن مشاهده نشد.
غار را پس از ساعتی توقف ترک میکنیم در حالی که سرشار از لذت هستیم و پس از بازگشت به کنارهی چالوس راه دوباره دورنمای غار را به تماشا میایستیم و آرزو میکنیم که با ایجاد معبری، دیگران نیز با تماشای آن لذت ببرند و حس کنجکاوی خود را ارضا کنند.
راه سنگفرش در نزد عموم به جادهی ناصرالدینشاهی معروفیت دارد و آن راهی است که از دوران باستان وجود داشته است. حوزهی آبریز شمالی کندوان، از دریا تا محلی به نام دزبن (دژبن) به طول پنجاه کیلومتر در مسیر جادهی چالوس رود و از آن نقطه به دو شاخه تقسیم شده شاخهی اصلی از مسیر آن شعبه از چالوس رود که از کندوان سر چشمه میگیرد، در مسیری سخت عبور به آ ن سوی البرز متصل میشد. این راه در مسیر خود روستاهای قدیمی دوسوی قلهی کندوان را که تحت قلمرو حکومتی رستمدار قرار داشتند و به زبان تبری رستمداری تکلم مینمودند به هم وصل و در نهایت به مقصد فلات داخلی ایران تداوم مییافت. این راه به استناد مندرجات کتاب چالوس نوشتهی جواد نوشین و کتاب از آستارا تا استارباد (جلد سوم، دکتر منوچهر ستوده، ص 154) از منظریهی شیمیران آغاز و به شهر چالوس منتهی میگردید. نقاط زیر مکانهای عبور این راه پر اهمیت بود: تنگه درهور، سینه سرخی، کلک چال، پیاز چال، جیرقلعهی توچال، چمن مخملی، گل کیله، عمارت ناصری در شهرستانک، از اینجا راه به کنارهی رود کرج میافتاد و از دوآب تنگه کسیل به میدانک و گرماب و سرخدره و حسنکدر و نسا و شاهپل عبور میکرد از شاهپل که با مصالحی آجری بنا شده بود و تا چندی پیش از این پایههای آن در آب خود نمایی میکرد جاده به دست راست منتقل میشد و از شهریار و گچسر میگذشت از گچسر تا پل سنگی آینهبندان همچنان تداوم مییافت و به فککش خرگوش درهی بزرگ میرسید، خرگوش درهی کوچک مقصد بعدی بود که از آنجا به بعد از سیو چکه(سخره ی سیاه)، فیل چم، کاروان سرای بالای قلهی کندوان، دزگردن، خاکک، گرم کش، گردنه الفر، جور هلی پشته، جیر هلی پشته، سیاه بیشه، گرم رود بار، الامل اوی دم(جلوی آبی که به نام روستای الامل مشهور است ) پل شور اوئک، گلردی انند (پایین دست روستای انند که اکنون به ولی آباد تغییر نام داده است)، کلاه فرنگی و ناهار خوران، دروازهی سنگی واقع در اراضی گزنا گله، هزارچم و فیلچم و چم دوازدهتایی پای هزارچم که بر دو آب دره میگذشت. از اینجا راه به کنارهی چالوس رود میافتاد و در محل پل اوشن به دست چپ میرفت و دنبالهی آن در همان سمت تا بابوده (مرزن آباد)تداوم مییافت. در اینجا شاخهای از آن به سمت کلاردشت و شاخهی اصلی به چالوس میرسید که در اینجا نیز به دو شعبهی غربی و شرقی تقسیم میشد. شعبهی شرقی به طرف داخل مازندران تداوم یافته و شعبهی غربی پس از عبور از دامنهی کوه دژک (تجک) و روستای زوات از دهانهی خروجی سردآبرود و محل اتصال آن به جلگه به طرف گیلان سمت و سو میگرفت. شرح فوق مسیر جنوبی شمالی این راه را بر بستر عبور نقش زد و همان طور که مشخص است آبادیهای صاحب قدمت مسیر خود را در دو سوی البرز بهم ارتباط داد.
شاخهی دوم اما در مسیر شمالی جنوبی خود از محل دژبن به درهی غربی متمایل شده خود به دو شعبهی دیگر تقسیم میشد. یک شعبه از آن که شاخهی میانی محسوب میشد از دامنهی کوه گردرو گذشته از راه «تلی کش» به روستاهای پولادکو و چهار باغ میرسید و با صعود از شیب تند «پلاکولت» و اتصال روستاهایی چون: پلادکوسر، گیجان و انگوران به یال شرقی زرد گله میرسید و در حوزهی آبریز جنوبی این ناحیه از البرز به بالا تالقان میرسید. شاخهی غربی پس از گذر از روستاهای الیت و دلیر، از مسیر گدوک به نقاط غربیتر تالقان و رودبار منتهی میگردید. شاخهی اخیر نسبت به شعبات دیگر سخت عبورتر بود و امکان رفت و آمد از اواخر بهار تا اوایل پاییز ممکن بود اما شعبات کندوان و انگوران از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و تقریبا در تمامی طول سال رفت و آمد اگر چه در مواقعی به سختی ولی عملی و امکان پذیر بود. این راهها شریان اصلی ارتباط مرکز حاکمیت رستمدار با بخشی از قلمرو دامنهی جنوبی سرزمین اسپهبدان و استنداران بود. قابل ذکر است که روستاها و مناطق قابل توجهی از دامنههای جنوبی البرز مرکزی تحت مرکزیت شمال اداره میشدند و آداب، رسوم و فرهنگ و زبان مشترکی داشتند، احشام آنان از دو سو در فصل تابستان در نقاط مرتفع از مراتع مشترکی بهرهمند میشدند و تولیدات آنها باهم به صورت پایاپای مبادله میگردید. از این سو ابزارهای چوبی نظیر: پارو، جارو، دسته بیل، دسته تبر، لاوک و قاشق چوبی و ... با کالایی چون نمک، سیبزمینی،توت، سیب درختی، گردو، چهار پایان بار کش و...مبادله میشد. اهمیت و دیرینگی این راه چنان بود که آماردها از این طریق به ارتش هخامنشی مدد رسانده بین قسمت وسطای ساحل جنوبی دریای مازندران تا پارس شهر پیوسته در تردد بودند، فرهاد اول اشکانی با استفاده از این راه به سرکوب آماردان پرداخت و آنان را به نقاطی دیگر در سمت جنوبی البز کوچانید و هولاکوخان مغول از این طریق به سمت قلعه الموت (آشیانه عقاب) حرکت کرد و در مسیر خود همه جا را به آتش کشید و غارت کرد.
این راه یک بار در زمان شاه عباس بزرگ مرمت شد و آخرین بار به مدیریت مسیو گاستگر، معمار باشی در ناصرالدینشاه بازسازی شد و سنگ فرش گردید که در سال1285ﻫ .ق توسط شاه افتتاح گردید و به همین دلیل جادهی ناصرالدینشاهی لقب گرفت. قطعاتی از این جادهی سنگ فرش شده تا همین اواخر در حوالی روستای سینوا و در محل روش دره قابل رویت بود که متاسفانه به دلیل عدم توجه به اهمیت آن در زیر خاکهای بزرگراه برای همیشه مدفون گردید و قطعاتی دیگر هنوز در دامنهی کوه تجک قابل بازیابی است.
گزارش از: مؤمن توپا ابراهیمی
گردآوری: بخشی